تاریخ ایران باستان
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
تمدن ایران باستان
دوران ایران باستان یا تاریخ ایران باستان از پیدایش دولت ماد تا پایان شاهنشاهی ساسانی و حمله اعراب به ایران است.
ایلامیان
پیدایش دولت ایلام (۶۴۰ –۳۲۰۰) پیش از میلاد به عنوان نخستین قدرت متمرکز در عرصه فلات ایران (جنوب غربی سرزمین کنونی ایران)
آغازی بود برای تأثیر فکر، هنر و تمدن مردم فلات ایران بر دیگر تمدنهای پیرامون همچون تمدن بینالنهرین و مصر، ارتباطی که همیشه با کش
و قوسهای فراوانی همراه بود و گاهی باعث تسلط تمدنی بر تمدن دیگر میشد. بهطوریکه امروزه میتوان آثار تبادل فرهنگی دولت ایلام و
اقوام ساکن در کوهستانهای فلات ایران همچون کاسیها، لولوبیان، و اورارتو و… را در میان نقوش برجسته سومریها، اکدیها، آشوریها،
بابلیها و… در بینالنهرین یا در میان آثار مکشوفه از شهرهای کهن شوش، انشان، دورانتیاش، نینوا، بابل و… دید؛ در این دوران تمدنهای
دیگری همچون تمدن جیرفت یا تمدن سرزمینهای جنوب شرقی ایران در شهر سوخته وجود داشتهاند. ایلامیان یا عیلامیها اقوامی بودند که
از هزاره چهارم پ.م. تا هزاره نخست پ.م. بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای
سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
آثار کشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با
تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشدهاست. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.
به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهمترین رویداد سیاسی ایران در
هزاره سوم پ.م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمانهای ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت
کوتیک – این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرسنشین
رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است. سرزمین اصلی عیلام در شمال
دشت خوزستان بود و فرهنگ و تمدنش از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثرگذار بودهاست.
ایلامیان نه سامینژاد بودند و نه آریایی.
پادشاهی ماد
تا هزارهٔ دوم پیش از میلاد، مردم ایرانی باستان از استپ اوراسیا به آنچه که هماکنون ایران خوانده میشود، وارد شدند و به رقابت با ساکنان
بومی این منطقه پرداختند.[۱] مهاجرت آریاییها به ایران که به دلایلی همچون افزایش جمعیت و تغییرات اقلیمی رخ داد، بسیار مورد بحث
بودهاست و هنوز زمان دقیقی برای شروع آن مشخص نشدهاست؛ اما در منابعی پایان این مهاجرت، حدوداً در قرن نهم و هشتم پیش از میلاد
در نظر گرفته شدهاست. مهمترین اقوام آریایی که ایران را برای زندگی برگزیدند، پارسها و مادها بودند. این دو، دارای فرهنگی نزدیک به هم
بودند و زبان آنان با یکدیگر چندان تفاوتی نداشتهاست. مادها در گروههایی جدا از هم زندگی میکردند و در هنگام نیاز، با یکدیگر متحد
میشدند. مادها در غرب و شمال غربی ایران اقامت داشتند و تا پیش از بنیانگذاری دولتشان، مورد حملهٔ اقوام دیگر قرار میگرفتند.
[۲] از قبایل پرشمار ایرانی که در فلات ایران ساکن شده بودند، نخست این مادها بودند که قدرتی یافتند و پیشرو شدند.[۳]
دیاکو، بنیانگذار و نخستین شاه پادشاهی ماد بود که برای ۵۳ سال حکومت کرد و تاریخ حدودی حکومت وی، از ۷۰۸ تا ۶۵۵ پیش از میلاد در
نظر گرفته شدهاست. دیاکو هگمتانه را به عنوان نخستین پایتخت حکومت خود برگزید؛ پس از دیاکو، پسرش، فرورتیش به عنوان شاه برگزیده
شد[۳] که همان سیاستهای پدرش را دنبال کرد و پس از اتحاد با پارسها، به آشوریها اعلام جنگ کرد تا مردم خود را از پرداخت باج به آنان
رها سازد؛ فرورتیش برای ۲۲ سال حکومت کرد (از ۶۵۵ تا ۶۳۳ پیش از میلاد) و در جنگی با آشوریها شکست خورد و کشته شد.[۲] ریشهٔ
این درگیریها به مدتها پیش، از اواخر قرن دهم تا قرن هفتم پیش از میلاد بر میگردد؛ مردم و تمدنهای ایرانی در این دوران، تحت سلطهٔ
آشوریان که در شمال بینالنهرین اقامت داشتند، بودند.[۴] اما در نهایت، هووخشتره، سومین شاه ماد (دوران: ۶۲۵ تا ۵۸۴ پیش از میلاد) یک
ارتش ایرانی مسلح و منظم ایجاد کرد تا به سلطهٔ آشوریان بر مردم ایرانی پایان دهد. هووخشتره به همراه ارتش مسلح خود، به دژهای
آشوری حمله برد و نینوا، پایتخت دشمن را محاصره کرد؛ در این دوران، بابل متحد هووخشتره بود و نینوا در نهایت به دست نبوپلسر، پادشاه
بابل افتاد و ویران گشت. این پایانی بر سلطهٔ آشور بر مردم ایرانی بود.[۲][۳]
کوروش بزرگ و شاهنشاهی هخامنشی
در نزدیکی سال ۵۵۰ پیش از میلاد، حکومت مادها با پشتیبانی داخلی توسط کوروش بزرگ فتح شد. شکست ایشتوویگو توسط کوروش، در
واقع، گذاری از یک قدرت به قدرتی دیگر بودهاست نه نابودی کامل قدرت شکستخورده. به شکلی دقیقتر، کوروش به عنوان پیشدرآمدی
برای اتحاد همهٔ مردم ایران و دیگران زیر پرچم خود، مادها و پارسها را در ارتش خود در هم آمیخت.[۳]
پس از آن که کوروش لقب «شاه ماد» را از آن خود کرد، کرزوس، پادشاه لیدیه، برای جنگ آماده شد و از یونانیها و مصریها برای جنگ با
کوروش درخواست اتحاد کرد. کوروش در سال ۵۴۶/۵۴۵ پ. م، به همراه ارتش خود وارد سارد شد. سپس مناطق یونانینشین آسیای
صغیر نیز بهدست ارتش کوروش فتح شد.[۲][۳]
او بر آسیای میانه نیز چیره گشت؛ از سال ۵۴۵ تا ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش با اقوامی که میان دریای خزر و هند بودند، مبارزه کرد و توانست
شهرهای بسیاری همچون بلخ، مرو و سغد را ضمیمهٔ قلمروی شاهنشاهی هخامنشی کند. در سال ۵۳۹ پ. م، کوروش تصمیم به فتح بابل،
پایتخت سیاسی و فرهنگی خاور نزدیک باستان، گرفت؛ ترفندهای نظامی معمول برای حمله به بابل کاربردی نبودند و تصمیم گرفته شد که
مجرای فرات تغییر یابد و ابزار ویژهای همراه لشکریان فرستاده شد. ارتش کوروش توانست بلشاصر و نیروهایش را شکست دهد و از مجرای
فرات وارد بابل شد. در اقدامی قابل توجه، کوروش دستور منع کشتار و غارت را صادر کرد. در این دوره با توجه به مشکلات داخلی بابل، آوازهٔ
پارسها زودتر از خودشان رسیده بود و مردم بابل کوروش را نجاتدهندهٔ خود میدانستند. نبونعید آخرین پادشاه امپراتوری بابل نو نیز پس از
پذیرش شکست از پارسها، به کرمان فرستاده شد. اقدامات کوروش در فتح بابل، در تاریخ بشریت مهم دانسته میشوند؛ مهربانی وی بر ملل
مغلوب متمایز بود. مِهر پادشاه ایرانی در حق یهودیان باعث شد که در تورات به وی اشاره شود. کوروش آداب و دین ایرانیان را به دیگر ملل
تحمیل نکرد و در این مقطع، اموال یهودیان را به آنان بازگرداند و گذاشت معبد خود را دوباره بسازند. منشور کوروش که پس از شکستدادن
نبونعید و تصرف بابل (حدود ۵۳۹ و ۵۳۸ پ. م) نوشته شدهاست، نشانی است از اینکه کوروش برای مردم این امکان را فراهم کردهاست که در آرامش زندگی کنند.[۲][۳][۵]
کمبوجیه دوم، فرزند ارشد کوروش پس از درگذشت پدرش، در نزدیکی سال ۵۳۰ پ. م تاجگذاری کرد. در سال ۵۲۵ پ. م، پس از عبور از صحرا
و شکست ارتشهای مصری، توانست منف، پایتخت مصر را تصرف کند. دیگر شاه هخامنشیان که اقدامات مهمی داشت، داریوش بزرگ است
که چهارمین پادشاه هخامنشی شناخته میشود. کسب پیروزی در جنگهایی جهت حفظ قلمرو، افزایش نظارت حکومت مرکزی
به ساتراپیها، افزایش عدالت اجتماعی، ایجاد شاهراه شوش و سارد، انجام اصلاحات مالی گسترده و کاهش مالیات و توجه بیشتر به
معماری و هنر از اقدامات او بودند. در دوران وی، به قلمروی هخامنشیان افزوده نیز شد. برای مثال، در حدود سال ۵۱۲ پ. م، داریوش به ناحیهٔ
پنجاب لشکرکشی کرد، بخش وسیعی از این ناحیه را تصرف کرد و یک ساتراپی جدید تشکیل داد.[۲][۳]
پیروزیهای هخامنشیان باعث شد گستردگی قلمروی آنان به حدی برسد که به عنوان نخستین حکومت جهانی و بزرگترین امپراتوری جهان تا
به آن زمان، شناخته شوند. این امپراتوری در اوج خود، بیش از ۴۴ درصد از جمعیت جهان را اداره میکرد که بالاترین رقم در میان امپراتوریهای
تاریخ است.[۶][۷] دانش و ساختههای آنان نیز برای تاریخ بشریت دارای اهمیت بالایی است. سازههای زیربنایی همانند راه
شاهی و چاپارخانه و استفاده از یک زبان رسمی در سرتاسر سرزمینهای امپراتوری به رفاه همگانی و ادارهٔ کشور بسیار کمک کرد.
[۶] امپراتوری هخامنشیان دارای یک دولت متمرکز با بخشهای اداری، یک ارتش پر جمعیت آموزشدیده، کارمند و خدمات حقوقی بود که
الهامبخش تحولات مشابه در امپراتوریهای بعدی شد.[۸][۹]
هنر هخامنشی نابترین شکل هنر خاورمیانهٔ باستان و اوج آن بودهاست. همچنین دوران هخامنشی نمایندهٔ بالاترین درجهٔ قدرت سیاسی
است که ایرانیان در طول تاریخ به آن رسیدهاند. پس از آن، ایرانیان هرگز همان درجهٔ چیرگی را بر مردم آسیای غربی و مناطقی از شمال آفریقا اعمال نکردند.[۳]
دوران هلنیستی و پایان هخامنشیان
در نتیجهٔ افزایش کشمکشها در مرزهای غربی امپراتوری هخامنشیان به دلیل شورش ایونیان، جنگهای یونانی-پارسی شعلهور شد و تا نیمهٔ نخست قرن ۵ پیش از میلاد ادامه یافتند. این جنگها با عقبنشینی هخامنشیان از سرزمینهایشان در بالکان و شرق اروپا پایان یافت.[۱۰] داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی بود که در ۳۳۶ پ. م به تخت نشست و نیاز شد به تنش تاریخی میان امپراتوری و یونانیها پایان دهد.[۲][۳]
شاهنشاهی اشکانی
سکهٔ نقره با نقش چهرهٔ ارشک و نام وی
در دوران آنتیوخوس دوم که از ۲۶۱ تا حدود ۲۴۲ پیش از میلاد حکومت کرد، ایالت پارت به استقلال دست یافت؛ مردم این ایالت از مردم
آریایی بودهاند. ارشک یکم، بنیانگذار امپراتوری پارت، در سال ۲۵۰ پ. م، به کمک مردم پرنی، توانست از سلوکیان استقلال یابد. پس از وی
برادرش، تیرداد یکم، جای او را گرفت و آغاز به گرفتن سرزمینهای از دسترفتهٔ هخامنشیان کرد و توانست ارتش امپراتوری سلوکی را
شکست دهد؛ آغاز امپراتوری پارت نیز همان دوران تیرداد یکم، یعنی از سال ۲۴۷ پ. م در نظر گرفته شدهاست. پس از وی پسرش، ارشک
دوم در حدود سال ۲۱۴ پ. م شاه شد و به جنگ با امپراتوری سلوکی پرداخت. در ۱۴۱ پ. م، مهرداد یکم باختر ایران و بابل را فتح کرد. او
همچنین آنچه را که از دولت یونانی بلخ در شرق مانده بود، ضمیمه کرد و عنوان سلطنتی هخامنشیان، «شاه شاهان» را به خود گرفت.
شاهان پسین اشکانی در راستای پسگیری سرزمینهای هخامنشیان تلاش کردند و در نهایت توانستند یک امپراتوری قوی از لحاظ فرهنگی و سیاسی بسازند.[۲][۳][۱۱]
ابریشم چینی هان از ماوانگدویی (حدود قرن ۲ پ. م)، ابریشم چینی احتمالاً از پرسودترین کالاهایی بودهاست که پارتیان در انتهای باختری راه
اشکانیان تا حد زیادی هنر، معماری، مذهب و نشانهای سلطنتی امپراتوری فرهنگی ناهمگن خود را که شامل فرهنگهای پارس، هلنیستی
و منطقهای بود، پذیرفتند. در اوایل، درباریان اشکانی برخی از آداب یونانی را پذیرفتند اما با گذر زمان، به دنبال احیای فرهنگ و دینهای
ایرانی رفتند. همگی پادشاهان اشکانی نسب خود را به هخامنشیان میدانستند و خود را شاهنشاه میخواندند.[۲] دوره اشکانی از دید
دستاوردهای فرهنگی (بومی) در هیچ وجهی برجسته نبودهاست.[۳]
با توجه به اینکه پارتیان از نظر فرهنگی و مذهبی با ملل دیگر مدارا میکردند، زبان یونانی باستان را نیز به عنوان یکی از زبانهای رسمی
امپراتوری پذیرفتند؛ این در حالی بود که زبان آرامی کهن، در امپراتوری پارت به عنوان یک زبان میانجی کاربرد داشت. زبان پارسی میانه، زبان
اکدی و زبان پارتی که زبان رسمی بود، پرکاربردترین زبانهای این امپراتوری بودهاند.[۱۳]
شاهنشاهی ساسانی
شاهنشاهی ساسانی در گستردهترین حالت آن
پارس، استانی بود که خیزش بنیانگذار امپراتوری تازهٔ ایرانی از آن شروع شد. اگرچه در آستانهٔ سدهٔ سوم میلادی، شهرت پیشین خود را از دست داده بود، اما شاهان محلی پارس، آداب پیشین را هنوز حفظ میکردند و نامهای شاهان هخامنشی را بر خود مینهادند.[۱۵] اردشیر بابکان پس از شکست واپسین شاهنشاه پارت، اردوان پنجم، در سال ۲۲۴ م در دشت هرمزدگان، به دودمان اشکانی پایان داد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان گذاشت.
به دنبال کسب مشروعیت، ساسانیان شاهان اشکانی را فاقد صلاحیت خواندند، چنانچه گویی آنها جانشینان اسکندر «لعنتشده» و عوامل شالودهشکنی پادشاهی ایران باستان بودند. همچنین در دورهای تلاش کردند خود را به عنوان نسل دارا معرفی کنند؛ کسی که در باورشان، آخرینِ کیانیان بودهاست.[۳]
فرمانروایی ساسانیان میتواند با سه ویژگی بزرگ توصیف شود؛ یکی روابط تنگاتنگ آن با مزدیسنا، یکی موضع ملیگرایانه و دیگری گرایش فزاینده به تمرکزگرایی است.[۳]
استحکامات دربند، بخشی از خطوط دفاع ساسانی
پادشاهان ساسانی، خود را جانشین هخامنشیان میدانستند و همانند داریوش بزرگ، قدرت مرکز امپراتوری را افزایش و استقلال حاکمان
محلی را بسیار کاهش دادند؛ چیزی که در سرزمین ایران، از زمان حملهٔ یونانیان و در دوران امپراتوری پارت، وجود نداشت. در شاهنشاهی
ساسانی، در موارد بسیاری بر خلاف پارتها عمل شد و تلاش شد که فرهنگ و دین بومی ایران ترویج شود و در این دوران، مزدیسنا دین
رسمی امپراتوری اعلام شد. زبان پارسی میانه نیز زبان رسمی شد. بیشتر شاهان این امپراتوری میان مردم محبوب بودهاند و استبداد
نداشتهاند؛ با این حال، شاه معمولاً در مجامع عمومی حاضر نمیشد. همچنین شاهان ساسانی به احکام دین رسمی کشور احترام
میگذاشتند. هنر ایران در دوران ساسانی یک نوزایی کلی را تجربه کرد و گونهای از آن، هنر ساسانی، در این دوران بسیار مورد توجه
بودهاست. موسیقی ایرانی در دوران ساسانیان بار دیگر گسترش یافت و شاعران و موسیقیدانان ایرانی در رسوم گوناگونی همانند شکار،
اجرا میکردند. معماری کشور، غالباً ابعاد باشکوهی به خود گرفت؛ مانند کاخهای تیسفون، کاخ اردشیر بابکان و کاخ ساسانی سروستان. در
کل، معماری ساسانی به اوج رسید و آثار آن هنوز وجود دارد. شاهان ساسانی همچنین کمک شایانی به گسترش دانش و آموزش در
سرزمینشان کردند و دانشگاه گندیشاپور به عنوان یکی از مراکز علمی آن دوران، شهرت بالایی دارد.[۲][۳][۱۶]
کشاورزی با سیستمهای آبی ممتاز، پایهٔ اقتصاد ساسانی و سهم آن در اقتصاد ملی، بیش از بازرگانی بود. در دورهٔ ساسانیان از دو مسیر
تجاری بهرهبرداری شدهاست؛ راه ابریشم در شمال و راهی دیگر در سواحل جنوبی کشور. کارخانههای شوش، شوشتر و گندیشاپور نیر برای محصولات ابریشم خود شهرت یافته بودند و با کارخانههای چینی رقابت میکردند.[۱۷]
از دیدگاه نظامی، سیاسی و اداری، ساسانیان برنامهریزی بسیاری کرده بودند. بخش قضایی نوع جرم و شرایط مجرم را در نظر میگرفت؛
برای مثال، ارادی بودن جرم و جنسیت و بزرگسال بودن مجرم در احکام بسیار اثر داشتند. در محاکمهها، مردم میتوانستند در کنار درباریان،
روحانیون و گاهی شاه حاضر شوند. امپراتوری ساسانی همچنین روابط خارجی برنامهریزی شدهای داشت و از سفرای خارجی با آداب
محترمانهای پذیرایی میشد. ارتش شاهنشاهی ساسانی نه تنها سرزمین امپراتوری را برای قرنها از حملههای بیگانگان محفوظ داشت،
بلکه با بهترین سپاهیان زمان خود، همانند رومیان رقابت کرد و آنان را در نبردهای بسیاری شکست داد. این ارتش دارای رتبهبندی نظامی
پیشرفته بودهاست و مهمترین سطوح این ارتش وفادار به شاه، فرماندهی کل ارتش و ریاست سوارهنظام بودهاست. سواران زرهپوش
ساسانی از نجبای جامعه بودهاند و تیراندازان ساسانی نیز شهرت فراوانی داشتند. این ارتش در محاصره مهارت بالایی داشت و دارای
زیرساخت و دستگاههای جنگی پیشرفتهای بودهاست. این ارتش همچنین از حیوانات غیر مرسومی در جنگها استفاده میکرد؛
رویارویی فیلهای ارتش ساسانی با رومیان، هولناک توصیف شدهاست. شاهنشاهی ساسانی که از سال ۲۲۴ میلادی بر ایران فرمانروایی
کرد، در نهایت با حمله اعراب به ایران سرنگون شد و پایان دوران ساسانیان، سال ۶۵۱ میلادی در نظر گرفته شدهاست. با فروپاشی سلسلهٔ
ساسانی و آتشکدهها، دوران سیستم شاهنشاهیهای ایرانی و همچنین فرهنگ متمایز آن، به گونهای پایان یافت و بقایای آخرین نمایندهٔ
تمدن خاورمیانهٔ باستان، برچیده شد. این، آغاز پیدایش دوران و فرهنگ جدیدی برای ایران بود.[۲][۳]
پیشینه آریائیان
آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در فلات ایران میزیستند. اصل مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر میرسد دشوار شدن
شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاهها، از دلایل مهاجرتهای درون سرزمینی باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران فرضیه ای است که نخستین
بار رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی مطرح نمود و مسیر آن را از شمال به جنوب دانست. پس از او نیز ماریا گیمبوتاس، زبانشناس
لیتوانیایی نظریه کورگان را در همین راستا پیش کشید که اقبال خوبی یافت؛ ولی به تازگی یافتههایی ژنتیک در قفقاز جنوبی (ارمنستان)
بدست آمدهاست که مایه بازنگری بسیاری از دانشمندان زبانشناس و باستانشناس دربارهٔ منشأ مشترک زبانهای هندواروپایی – که آن را
نیاهندواروپایی یا پورواهندواروپایی مینامند – شدهاست و با آنکه پیشتر این خاستگاه را گروهی استپهای اوراسیا و گروهی دیگر آناتولی
میدانستند، پشتوانه ای نوین برای نظریه خاستگاه ایرانی و جنوب قفقاز و ارمنستان یافت شود. به گزارش هفته نامه پربازدید و سرشناس نیو
ساینتیست، چندی پیش در ارمنستان کاوشهایی باستانشناسی رخ دادهاست که با انقلابی در بازنگری نظریه خاستگاه هندواروپاییان
(آریاییان، آناتولیاییها و اروپاییان) و زبانهای هندواروپایی نظریه کهن دربارهٔ مهاجرت به فلات ایران را وارونه کرده و سویه این مسیر مهاجرتی را
از ایران دانستهاست. از آنجا که این خبر در انجمنهای آکادمیک جهان بازتاب بسیاری داشتهاست این منبع در دو شماره پیاپی (۲۳ و ۳۰ مه
۲۰۱۸) به این رویداد همانند نقطه عطفی تاریخی نگریسته، آن را واکاوی مینماید.[۱۸][۱۹]
بر پایه مقالهای که در همین زمینه در هفته نامه معتبر علمی ساینس چاپ شدهاست، هیچ مهاجرتی در مقیاس گسترده، از استپ[۲۰]های
اوراسیا در شمال قفقاز و شمال خوارزم (جنوب غربی سیبری در قزاقستان و روسیه امروزی) به جنوب قفقاز و فلات ایران، همچنین از تنگه
بسفر و داردانل در ترکیه امروزی به آناتولی روی ندادهاست.[۲۱]